شعر، داستان مرد ساده و مرد یاغی
ساده مردی عزم شهری کرده بود
خر سوار و سوی شهری تاخته بود
بعد چندی تاختن در پشت خر
او رسید آخر به شهر
لیک ظهر بود و وقت نماز
مردم شهر بودند در نماز
مرد بر شهر وارد گشته…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...