صفحه بایگانی دسته
حسن مجیدی
فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
فرازی ازدعای ابوحمزه
چگونه گریه نکنم
چگونه ناله نزنم
وقتی که یادمیکنم ازمرگ وقبروکفنم.
تموم دوست ورفیقام میرند و تنها می مونم
دارم میرم سفر امّا، کجامیرم؟
نمی…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر زبان حال عزیز ازدست رفته+زبان حال پدر
زبان حال عزیز ازدست رفته
بابا ببین امیر تو با بدنی سرد خوابیده
صدای آه و ناله نیست ساکت و بی درد خوابیده
چقدر به خاطر پدر سختی کشیدی این دو سال
من راضیم به قسمتم تو هم حلال کن…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر زبانحال یه معتاده با گویش ساده
جوون بودم و شاد بودم
ازغصه ها آزاد بودم
مغرور و شاد و خوشحال
خوش تیپ و خیلی باحال
حیفش که من تنها بودم
تنها تو این دنیا بودم
دوست و رفیق نداشتم
به دنبالش میگشتم
یه روز …
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر زبان حال دزد مغازه میوه ما
من دزدم ومن دزدم ومن دزدم
هرروز میام وبارهاتو می دزدم
مشتری دایم و هر روزیتم
منم منم باعث دلسوزیتم
عاشق اون میوه های اصلتم
مشتری میوه هر فصلتم
دست به پلاستیکم وچشم به راهم…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
یه شعرپندتُنِه هُو اون صفا کِه، از آقای حسن مجیدی+ برگردان شعر به زبان فارسی با شعری از رسول سلیمانی
یه شعرپندتُنِه هُو اون صفا کِه
دلُت هروقت گوشه دِراون نگا کِه
جووانیت پاک و با ایمون بمانِه
اگه مرده به یوسف اقتدا کِه
اگِه جُف مُو توجی غرق گِنایه
اَبی وَسّو بِشه شرم و حیا…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر”رمضان سال قبل”با یادآوری مجالس و مساجد پیکان در ماه مبارک رمضان
رمضان سال قبل و روزه بی کرونا یادش به خیر
مسجد بالا،اذان مغرب، افطار و غذا یادش به خیر
آن شبستانهای پر از آدم هنگام نماز ظهر و عصر
مردم آماده از بهر نماز و اقتدا یادش به خیر…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
توصیه های کرونایی برای پیکانی ها در شعر شاعر جوان پیکانی
کرونا آمد و از ترس همه چون موش شدند
همه در خانه نشستند همه خاموش شدند
عمه و خاله و دایی که شدند افسانه
پدر و مادر و فرزند فراموش شدند!!
مردم ساده پیکان کرون آمده است
زنگ مرگ…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...