یادتونه؟

اونروزا عیدا یادتونه

تخم مرغهای رنگی و سبزه های بزرگ به وسعت بزرگترین سینی خونه یادتونه

پیرهنای رنگارنگ و شلوارای گشاد و چین چین و فرق از وسط یادتونه، کفشای کتونی و پوما ،پوتین و دمپایی اخوندی یادتونه

شنبه اول سال و سیزده بدرها و وانتهای پر از ادم و شادیها و ترانه خوندنای جمعی و گرد و خاکای کوه محمد نوجوان یادتونه

بادوم و سکه و سکه بازی و عکس بازی و دمپایی هایی که تنها اسباب بازیامون بودند یادتونه

پنج ریالی و یه تومنی و دوتومنی یادتونه

تایرهای پکیده و تایر بازیها ادامس شیک و خروس نشان و پرستو و آیدین و عکسهای کلیزمن و شیر کلمبیا و دعواها سرعکس مارادونا یادتونه

تیله بازی و تیله معمولی و سه پر و دست نشان ویه تیل و چند تیل و دست تیرامون یادتونه

بازی زو و قایم موشک و گرگی و هفت سنگ چی؟یادتونه

بزرگتر که میشدیم گل کوچیک و زمین خاکی و مسابقات عید و گزارشاش و تماشاهاش یادتونه؟ توپ سه لایه و قانونی یادتونه

صدای تالاق تولوق قل خوردن بشکه های نفت و صفهای نفت و چراغ نفتی و علاالدین و چراغ بادی و فانوس و دوداش و بوی نفت گرفتنامون یادتونه

آب شیرین و تانکرای آب و راننده های دوست داشتنیش و بیست لیتری و ده لیتری بعدها تانکهای ثابت آب که تو محله ها نصب شد و بیست لیتری آب دونه ای  دو تومن یادتونه

حموم بالا و گاره و میونا وباغباغچی یادتونه

محرم یادتونه

تعذیه های بی ریا و بی دعوا ترقه های دست ساز و تیرکمون سیمی یادتونه

یادتونه  یه جفت زنجیر گرفتن و زنجیر زن شدن چقدر تلاش میخواست

صف کشیدن هیئتا پشت حسینیه ها و صفهای طویل زنجیر زنا یادتونه

روضه های ساده و مادحای بی ریا و روضه خونای بی غل و غش و پذیرایی فقط چایی یادتونه صدای قلیونا تو روضه ها یادتونه

ماه رمضون چی ،یادتونه؟

یادتونه کوچیک و بزرگ دور سفره سحر جمع میشدیم

یادتونه کوچیک و بزرگ چه اشتیاقی برا روزه گرفتن داشتیم

سحری کرکره یادتونه

نماز جماعتا و روضه های ماه رمضون و بازیهای بچه ها و شیطنتاشون یادتونه شبهای احیا و دعا جوشن کبیر و الغوث الغوث یادتونه

حشرات اونزمون یادتونه

جزه و اشترغاز و سنگ جابردار و زنبورای گاوی و مورچه سواری و مورچه خور یادتونه

ژیان و پیکان و موتور یاماها و ایژ و موتورگازی،دوچرخه سه مار و بیست و بیست و چهار و بیست و هشت یادتونه

خرداد و امتحاناش یادتونه

گله ی بچه های کتاب بدست تو صحراها یادتونه اصلا مدرسه مدیر حجت و علی جابر یادتونه تنبیه ها کتکا و چوبا و شلاقاشون که حتما یادتونه

کامتون رو شیرین کنم کیک و نوشابه یادتونه

سیب زمینی لا آتیش یادتونه

وخیلی از خاطرات مخصوص اون زمون که شما یادتونه و من یادم نیست

میخام بگم وضعیت و آسایش حالامون آرزوی اونروزمون بود و مشقتا و سادگیهای اونزمون هم الان شده مایه ی حسرت و افسوسمون

کاشکی بتونیم از تک تک لحظات عمرمون نهایت استفاده رو بکنیم و در حسرت رسیدن به آرزوهامون از دنیای حالمون و لذتهاش غافل نشیم

قول میدم یه روز هم دور هم میشینیم و از این روزا و کرونا و حسرتاش میگیم

 

بازدیدها: ۳۱۴

 
اشتراگذاری
4 دیدگاه ها
  1. محسن بیقرار نوشته:

    نمیدونم درسته یا نه .ولی الان خیلی خودمونو درگیر کردیم ..دلامون از هم دور شده…امکانات و آسایش الان خیلی بهتره ولی انسانیتمون کمتره…برا همینه ک خوش نمیگذره….

     
    1. ناشناس نوشته:

      قشنگ معلومه دهه شصتی هستی…سایه ات مستدام حاج رسول

       
  2. ح.فاتحی نوشته:

    سلام .با عرض معذرت بعضی از مواردی که اسم بردی اصلا چیزی نداشت که نیاز باشه ازش یاد کنی.اینها همه اقتضائات دهه شصت و هفتاده ک تو ایران اینجور بوده.دوران نوجوانی و اوائل جوانیتون رو یاد کردید که برای همه اینجوریه….الان بابای من دهه پنجاهیه… برا خودش کلی خاطرات داره از نبود برق و کوچه های قدیم و سکوت پس از تاریکی هوا…. منم دهه هشتادیم و البته ۱۹ سالمه، خب منم از دهه هشتاد خاطراتی دارم که الان دارم ازش یاد میکنم و میگم بهتر از الان بود…. این خاصیت دوران نوجوانیه که هر کسی اون دوران رو دوست داره.دورانی که مسئولیتی متوجه ات نیست چیزی از زندگی و دردسرها و پول نداشتن و داشتن و بود و نبود نمیفهمی….فقط داری خوش میگذرونی….این خوش گذرونی همین الانم برای بچه های الان هست که مثلا اوئل دهه نودن….اینام با پی اس و کلاش آف کلنز خوشن….حتی منم با این بازیها دارم وقت میگذرونم….و یه روزی از همینا یاد میکنیم….البته چون تو تلگرام میگید بیایید نظر بدید من به پیامتون تون احترام گذاشتم و نظر دادم و این نظر دادن به معنی بد بودن متنتون نیست.کلا نوشته هاتون خوبه شما آقای سلیمانی.همه رو از صبح خوندم:() خواستم بگم ما دهه هشتادیا هم از این یاد کردنا داریم….ممنون ک حوصله کردی و خوندی.

     
    1. سلیمانی نوشته:

      سلام
      ممنون،اصلا فکر نمیکردم این متنم مخاطب دهه هشتاد نود داشته باشه
      من نمیخاستم با خاطرات دهه شصتیا فخر فروشی کنم،نه،واقعا حتی بچگی کردن تو اون زمون سخت بود چون انتظارات بزرگترا ار بچه ها خیلی فراتر از سنشون بود،از یه پونزده ساله به اندازه یه مرد انتظار بود خودش باید کار میکرد و پول تو جیبی معنا نداشت ،ما واقعا تو سری خور بودیم از پدر و معلم و هر بزرگتری
      اما حالا به همون انتظارات فراتر از سنمون و تو سریها افتخار میکنیم چون همونا بود که از خیلیهامون مرد ساخت
      مطمئنا شما هم یه روز از بازیهای کامپیوتری و کلاش اف کلنز و پی اس برا نسلهای آینده میگید و به خودتون میبالید
      من همه ی اینا رو نوشتم که بگم از حالا،زمان حال غافل نشیم

       

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.