نمازخانه فوتبالی دانشگاه و برخورد حجت الاسلام جعفری

بعضی از دوستان درخواست کردند خاطره هایی هم از دانشگاه فرهنگیان بگویید.
وقتی در دانشگاه فرهنگیان استان مازندران بودم خودم در پریس دکتر شریعتی نماز می خواندم
هر سه وقت
یکبار برای نماز مغرب و عشا که رفتم نمازخانه دیدم نماز خانه پراز جمعیت است ، همه داشتند فوتبال می دیدند من هم داخل نرفتم و همان بیرون گوشه ای ایستادم به نماز
بچه ها آمدند اقتدا کردند و نماز جماعت کوچکی بر پا شد.دوستان نماز گزار اصرار داشتند که برویم داخل و بگوییم وقت نماز است گفتم نه بگذارید راحت باشند با خودم گفتم ۱۰۰ نفر را بیرون کنیم برای این که ۱۵ نفر نماز بخوانیم؟
۱۰۰ نفر را از برنامه ی مورد علاقه شان محروم کنیم به اسم نماز؟
خب به نماز بدبین می شوند و به نمازگزاران ؛

جالب بود یکی از آن ۱۰۰ نفر وقتی ماجرای نماز ما را شنیده بود بعدا آمد پیش من و گفت می خواهیم این مستند را تبدیل به فیلم کنیم چون برای من خیلی جذاب بود ، گفتم من نمی توانم فیلم بازی کنم بروید یک آخوند دیگری را پیدا کنید ؛نمی دانم بالاخره چکار کردند ولی خبرش به رئیس عزیز و دوست داشتنی دانشگاه جناب آقای دکتر سید احمد کسائیان رسیده بود خیلی خوشش آمده بود به طوری که در جلسه تودیع من بیان کرد.

در همان جا شبی به اتاقی از خوابگاه دانشجو معلمان سری زدم هرکسی حرفی زد یکی از بچه ها شعری خواند که اصلا استرلیزه نبود خیلی هم ناهنجار بود ولی خب من حساسیتی نشان ندادم و گفتم چنین استعدادی می توانست در جهت مثبت هم شعر بگوید ؛ از آن شب با او دوست شدم یکبار ساعت ۱۲ شب تماس گرفت و گفت حاجی من باید جزوه ی پژوهشی ام را امروز به آموزش می دادم ولی متاسفانه راهم دور است نمی توانم بیایم مازندران تو برو زیر تشکم داخل اتاق آن را بردار و فردا به آموزش بده گفتم چشم ؛ فردای آن روز جزوه اش به آموزش رسید ؛ مدتی بعد قرار شد نماز جماعت را در محوطه ی دانشگاه بخوانیم ولی کسی نبود کمک کند موکت هم نداشتیم
خودم رفتم جویبار و سه رول موکت خریدم
آوردم کنار دفتر نهاد گذاشتم و به همان دانشجو زنگ زدم

گفتم: کجایی؟
گفت: داخل اتاقم
گفتم: امشب می خواهیم نماز را در فضای آزاد بخوانیم ، باید محوطه را جارو کنیم و موکتها را بیندازیم شما می توانی کمکمان کنی؟
گفت: آره حاجی خودم همه ی کارها رو ردیف می کنم ؛
هم جارو کرد و هم فرش کرد و هم شب آمد نماز جماعت خواند ؛ اهل نماز جماعت و این حرفها نبود ؛

یادش بخیر آقای دکتر کسائیان در جلسه ی شورای فرهنگی دانشگاه به همکاران عضو شورا می گفت:
“چرا دانشجوی ما ساعت ۱۲ شب به من و معاونانم یا به مسئول فرهنگی زنگ نمی زند که جزوه ام را از زیر تشک بردار بده به فلانی ولی به حاج آقا زنگ می زند؟

کار فرهنگی یعنی این” ؛ البته ایشان لطف داشت نسبت به من ولی برای خودم هم جالب بود که در این سه سالی که آنجا بودم رئیس دانشگاه همین دو خاطره را در جلسه ی تودیعم تعریف کرد.

ماها غالبا تعریفهایی از کار فرهنگی داریم که این مصداقها اصلا در آن نمی گنجد ولی حرف دکتر کسائیان درست بود ؛ واقعا کار فرهنگی بود.

برگرفته از خاطره های شیرین(۹) کانال ایتا آثار جعفری

بازدیدها: ۵۹

 
اشتراگذاری

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.