محلّه پیکان

ماهمه یک محله ایم

(محلّه پیکان)

تاریخ سپری شده بر پیکان گواه است که ما بیشتر از همه نابهنجاری ها وآفت های اجتماعی، از مسئله نفاق و به اصلاح عامه “دودستگی” صدمات مهلک و جبران ناپذیری را متحمل شده ایم و از زمانی که این رفتار غیر اخلاقی و مخرب در میان جامعه ما رخنه کرد ،از همان زمان نیز افول و رکود و حاشیه های ما آغاز گردید.
امروزه از زبان قدیمی های پیکان که شرح گذشته را برای ما بازگو می کنند واژه “دودستگی” رابسیار در لابه لای اتفاقات گذشته می شنویم و این نشان از یک درد عمیق اجتماعی دارد که سالیان سال در لایه های زیرین فکری و روانی جامعه ما ریشه دوانیده و سد محکمی در مقابل توسعه ساخته و همین امر باعث شده که روند پیشرفت پیکان بصورت کند و فرسایشی حرکت کند تا جایی که ما می بینیم بسیاری از روستاهای دیگر که به لحاظ پیشینه از ما عقب تر بودند به واسطه یک دست شدن و اتحادشان در اموراتی از ما پیش افتاده اند به گونه ای که ما بادیدن روستاهای کوچکی که  پیشرفت چشمگیری داشته اند؛ آن را با پیکان مقایسه کرده و آه و حسرتی جانسوزاز ته دل می کشیم.

ریشه دودستگی از جایی آغاز می شود که فرد یا افرادی تنها خود و منافع خود و حزب و گروه و محله خود را ببینند و همین منانیت و تبختر، باعث نادیده گرفتن دیگران و خواسته های آنها میشود و در طرف مقابل همین میل و کشش متقابل نیز باعث میشود که در این میان جدالهای کلامی و روانی صورت گرفته که البته مالاً به نزاع های فیزیکی نیز کشیده میشود و در این میان هر دو طرف با تکیه بر این جهل و نقص و تعصب خود راه گفتگو و دیالوگ با همدیگر را مسدود کرده به نحوی که  دیگران را نه می بینند و حرف همدیگر را نه می شنوند و نه می فهمند.
برای مثال ؛ این شیوه تفکر ناپسند و متحجرانه باعث میشده که همیشه بر سر مکان پروژه ها و طرح ها که متعلق به پیکان و پیکانیها بوده  بصورت مداوم جدال ها و مناقشاتی صورت بپذیرد تا جایی که بسیاری از طرح ها و پروژها بخاطر همین کشمکش های خودخواهانه ومحله ای یا عقیم مانده و لغو شده و یا در مکان نامناسب احداث شده و یا زمان و انرژی زیادی بخاطر آن صرف شده است.

اوج فاجعه جایی بوده که این اختلاف و نفاق در رأس هرم مدیریتی روستا نفوذ کرده و جایی که باید شوراهای پیکان به عنوان نمایندگان کل مردم پیکان تصمیمات و برنامه های خرد و کلان و سازنده و توسعه گرایانه را لحاظ کنند این تفکر محله ای و خودخواهی و اختلاف عقاید باعث بایکوت شدن اغلب تصمیم گیری ها شده تا جایی که این بزرگوران بجای پرداختن به مسائل روز و منافع عمومی درگیر حواشی و حب و بغض های شخصی شده و با پرداختن به این حواشی از متن اصلی دور مانده وبا غلبه حاشیه بر متن ،وقت و زمان زیادی از ما مصروف شده است و  ما در اکثر ادوار شوراها شاهد  این معضل و این نقیصه بوده ایم.

در اینجا این نکته قابل بیان است که که نه تنها پیکان بلکه تمام جوامع تشکیل شده از آراء و افکار و عقاید و سلایق گوناگون است و این امر که در یک جامعه همه باید به یک نوع و یک شیوه زندگی و تفکر کنند امری محال است و پیکان نیز جامعه ای متکثر است که از سلایق و عقاید مختلف تشکیل شده است اما باید توجه داشت که در میان این اختلاف دیدگاهها و نظرات ،هدف اصلی فعالیت های عمومی، پیکان و مردم آن و منافع و مصالح عمومی آحاد پیکانی های گرامی باید باشد و هر انتخاب و یا تصمیمی باید زیر چتر کل مردم پیکان تعریف شود نه اینکه فرد یا افراد یا حزب و محله خاصی تمایلات و خواسته های خود را به خواسته ها و منافع عمومی ترجیح داده و با این خودخواهی ها حقوق مشروع و انسانی مابقی را پایمال کنند.

امروزه نسبت به گذشته این شیوه تفکر محله ای بسیار کمرنگ تر شده اما فاجعه آنجاست که عده ای هنوز دچار این تفکر مسموم هستند و در زمانه ای که امکانات آگاهی و رشد و کمال و پرورش اندیشه مهیاست این عده هنوز در ماقبل تاریخ و در غارها زندگی میکنند و به شیوه انسان های اولیه تفکر میکنند و محتویات گندیده ذهن خود را ابراز می دارند و البته فجیع تر از همه اینها این موضوع است که این تفکرات مسموم و متحجرانه به نسل های نوجوان و جوان منتقل شود و این تفکر احمقانه به مانند ویروس تکثیر و انتقال یابد و در جایی که باید بذر آگاهی و آزاد اندیشی را به نسل های بعدی  منتقل شود ، دیوار کشی و مرز بندی های متصلب و منجمد را در اذهان و روان خام آنها نهادینه کرده که  با این اشتباه ، عملا آینده نیز در معرض از دست دادن قرار خواهد گرفت.

“ماهمه یک محله ایم” و محله شمال و جنوب و شرق و غرب نداریم تمامی این اسامی از محله و کوچه و کوی و برزن  ،مفاهیم نسبی و قراردادی هستند که برای هویت بخشی پیکان مورد استفاده قرار می گیرند تا اجزاء را به یک کل تبدیل نماید نه اینکه این کل را تکه تکه و تجزیه گرداند.

همه ما داخل یک کشتی هستیم و در یک مسیر در حال حرکتیم و در زمان طغیان و توفان و گردباد باید با تعامل و هم فکری و اتحاد از طوفان ها گذر کرده و به ساحل آرامش برسیم و در این میان اگر عده ای با جمع هماهنگ نباشند و بجای کمک و همراهی در گوشه ای از این کشتی نشسته و بی تفاوت و کورکورانه به سوراخ کردن کف کشتی مشغول باشند نه تنها خود را هلاک میکنند بلکه با این خودخواهی ،کل کشتی را غرق و همه ساکنان آنرا به هلاکت می رسانند
پس یکی از روش های مهم در بحث توسعه پیکان کم کردن و به حداقل رسانیدن افتراق ها و زیاد کردن و کار کردن روی اشتراک ها میباشد و هر چه ما به این وجه اشتراک ها و پذیرش رأی و عقیده دیگران مبادرت بورزیم و حقدها و بغض ها و کینه ها و غیظ ها را که از دیگران داریم کم و حذف کنیم ،به همان نسبت ما شاهد جامعه ای یکپارچه و یک دست و منسجم خواهیم بود که باچاشنی هدف و برنامه و شیوه و روش و ایده و تفکر ، می توان امیدواربود که پله های ترقی را طی و افق های روشنی را در آینده در پیش رو داشته باشیم.

باشد که باشیم و ببینیم

 

م.فاتحی

مهر ماه ۹۹

بازدیدها: ۲۶۳

 
اشتراگذاری
9 دیدگاه ها
  1. ناشناس نوشته:

    با سلام .عالی.
    قدرت در هر سطح اگر در جهت خدمت به مردم باشد پسندیده است اما زمانیکه اهرمی میشود برای تحمیل وانتقام وهوای نفس مذموم است .
    اتحاد وهمدلی برای مشارکت جمعی وتوسعه شرط لازم است اما برای توسعه پایدار وهمه جانبه به چیزی بیش از اتحاد نیاز است .باید تبیین کنیم اتحاد با کی وچی .گاهی نمیشود وانصاف هم نیست هر اختلافی بین مسوولین از صدر تا ذیل را مذموم دانست بلکه باید بررسی کنیم کدام حق است کدام باطل .مثال اینکه ،،کلا جنگ خوب نیست .اما نمیتوان به این دلیل که جنگ خوب نیست در مقابل جنگ افروز نجنگید (دفاع نکرد)
    تجربه سالها انتخاب ورای دادن میتواند بیانگر این موضوع باشد که هر چه انسانهای سالم تر واگاهتر انتخاب کنیم خدمات جمعی بیشتری دریافت میکنیم وکمتر لازم است مدام گله وشکایت ونقد وتوصیه ونصیحت کنیم.زندگی مامحصول انتخابهای ماست .
    ،،فانوس،،

     
  2. نسیم بهاری نوشته:

    خیلی خوب .بیشتر بنویسید

     
  3. ناشناس نوشته:

    سلام.من سواد زیادی ندارم همسن سالهام تونستن حداقل تا سوم راهنمایی بخونند و چندتاشون هم دبیرستان و دانشگارفتن این که گفتی ذهن گندیده بعضیها واقعادرست گفتی زمانی که ما درس میخوندیم بخاطر اینکه مدرسه دخترانه رو بردند محله دیگرکه برای بچه های شوراها نزدیک باشد از ما دور شد و پدرم میگفت محله دیگر رفته و نگذاشت مدرسه بروم.من یک هفته غذا نخوردم و قهر بودم ک راضی شود ولی نشد .الان یک زنم.هنو پدرم را نبخشیدم و هرگز اونایی که شورا و مدیر بودن رو نمیبخشم.من خیلی درس رو دوس داشتم و الان با اشک مینویسم بیسواد ماندم بخاطر اینکه نگذاشتند.

     
  4. صادق کرمی نوشته:

    امیدوارم بنابر شرایط جامعه آن روزها به پدرتان حق بدهید و او را ببخشایید.بعدها همین مشکلات رو در شعری بکار بردم و امروز بدین باور رسیدم که فقر فرهنگی و دانستن باعث اون مشکلات بود.شما برای فرزندانتان پدر و مادر خوبی باشید و مسیر پیشرفت را برایشان هموار کنید. و در آخر همین که شاگرد ممتاز مدرسه نمونه دولتی تهران می دونی چی شد عاقبتش (بچه میخواست درس بخونه دکتر بشه، اما باباش گفت اگه میخوای مرد بشی،تو هم باید مثل همه دوره گرد بشی)…البته مقصر خودم بودم و گردن کسی ننداختم.تلاش نکردم وگرنه همه چیز دور از ذهن نبود.پدرتان را ببخشید و پدر و مادر خوب و حامی همیشگی باشید برای فرزندانتان.

     
  5. صادق کرمی نوشته:

    و در ادامه اینکه اونقدر این تبعیض ها رو دیدم که نشستم سالیان سال از پیکوم نوشتم که شاید یه حرفم یه سخنم به درد بخوره و کمکی به رهایی از فقرها کنه مارو. از مشکلات نوشتم ،از کم کاری و ناحقی مسولین ،اما ناراحتم که هیچوقت هیچ کدام تاثیرگذار نبود.
    ماها هیچوقت پشت و پناه خوبی نداشتیم.پشت و پناه خوبی برای آیندگان باشیم…

     
  6. ناشناس نوشته:

    این کامنت سومی که اون بزرگوار اینجا گذاشتند باید بصورت یک تابلوی بزرگ نوشته بشه و تو فلکه اصلی نصب بشه تا جلوی دید همه قرار بگیره تا هر روز و هر ساعت و دقیقه ما ببینیم که جهل و تعصب چگونه یک نسل رو به باد میده مخصوصا زن ها که تو جامعه های سنتی قربانیان درجه اول هستند

     
  7. چرند نویس پیکانی الاصل نوشته:

    خدایا حالا که به لطف بی پایانت کوچه هایمان نامدار شدند هر انچه از نام و یاد محله ها که مایه اختلاف میشد را رد دلهایمان بمیران
    خدا یا ما پیکانیها با فرهنگیم با فرهنگ ترمان بفرما
    خدایا جیب های مسئولینمان گشاد است تنگ بفرما،تا رنج پر کردنش طاقت از جانشان نبرد و مجالی برای فکر کردن به رعایا هم بیابند
    خدایا به مسئولینمان الهام فرما که خودت گفتی برا خدمت اومدم نه قدرت به این زودی یادت رفت
    خدایا هر انگاه که از دست مسئولی نالیدم با دستان توانایت پس کله ام بزن و بفرما خودت انتخابش کردی
    خدایا اگر قابل هدایتیم که هیچ وگر نه قابل هدایتمان بفرما
    خدایا خیلی خوبی،دوستت دارم، دمت گرم

     
  8. شمیم فاتحی نوشته:

    و من بیشتر از تو برای نظری که دادی اشک ریختم…

    تو بی سواد نیستی …اتفاقا تو یک استعداد بی نظیری…اونقدر خوب نوشتی که دل همه ما به درد اومد و همه ما را به فکر واداشت…سلامت باشید و دلخوش همشهری باسواد من

     
  9. مریم فاتحی پیکانے نوشته:

    خواهر خوبم.فراموش کن و بگذر.از پدرت نه از مسولین.که من خودم هم شرایط تو را داشتم.منم درسم خوب بود ولی پدرم نذاشت درس بخونم و تا کلاس پنجم بیشتر ادامه ندادم ولی برادرم که درسش خیلی ضعیف بود رو بابام حمایتش کرد و تا سوم راهنمایی خوند و هردوسال یک پایه رو میخوند.ما هم چون محله پایین بودیم و مدرسه راهنمایی رو برده بودن محله بالا دیگه نتونستم برم.

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.