لقمه های راز

 

این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندۀ لقمه‌های راز شد
لب فرو بند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شب‌ها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیـدار شو دولت بگیر
*****
اما شرح یک به یک این ابیات:
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندۀ لقمه‌های راز شد
هنگامی که این دهانت را ببندی، دهانِ دیگری باز می‌کنی که لقمه‌هایش لقمه‌های راز است.
عرفا روزه‌داری را به چند دسته تقسیم می‌کنند. یکی، روزۀ عوام است که با خودداری از مبطلاتِ فقهی تحقق می‌یابد. دوم، روزۀ خواص است که علاوه بر خودداری از مبطلات فقهی، خودداری اعضای بدن از گناه را در بر دارد. و سوم، روزۀ خواص خواص است که با خودداری‌های انواع قبل به‌علاوۀ پرهیز از اموری که انسان را از حقیقت درونی‌اش(خداوند) دور می‌کند، متحقق می‌شود.
نیز تقسیم‌بندی‌یی از نیت روزه‌داران ارایه داده‌اند:
۱) به نیت رضایت غیر خدا. مثلاً برای ترس از اطرافیان یا برای رسیدن به نفعی یا فقط برای این‌که عادت جامعه است که روزه بگیرند.
۲) نیتی که در آن موارد فوق است به‌علاوۀ کمی ترس از مجازات خدا و امید به پاداش.
۳) نیتی که صرفاً به‌خاطر ترس از مجازات یا رسیدن به پاداش روزه است.
۴) نیتی که به‌خاطر رهایی از مجازات و رسیدن به پاداش است به‌علاوۀ قصد نزدیکی و رضایت الهی.
۵) نیت برای صرفاً رضایت، نزدیکی و وصل به حق.
پس «روزه» یک تعریف واحد ندارد و بسته به نیت و منظور فرد روزه‌گیرنده معنی پیدا می‌کند. مردم در تداول عامه لفظ «روزه» را به‌کار می‌برند، اما چه بسا منظورهای‌شان از این کلمه بسیار متفاوت از هم باشد.
با توضیحی که داده شد، می‌توان فهمید که این ابیات مولانا جلال‌الدین نیز می‌تواند نزد روزه‌داران معناهای متفاوتی شود. برای هر روزه‌دار معنای خودش را داشته باشد(چون روزه معناهای گوناگون دارد، و هم روزه‌داری). لذا این ابیات نیز در چند سطح می‌توانند معنی شوند.
یک‌چنین خصوصیتی از متون را خود مولانا نیز اشاره کرده است. سخنی از پیامبر خردمند اسلام (ص) نقل می‌کند و آن را توضیح می‌دهد:
تفسیر این خبر مصطفی علیه‌السلام کی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعه ابطن
حرف قرآن را بدان که ظاهریست
زیر ظاهر، باطنی بس قاهریست
زیر آن باطن یکی بطن سوم
که در او گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نبی خود کس ندید
جز خدای بی‌نظیر بی‌ندید
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز که طین
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست
که نقوشش ظاهر و جانش خفیست
مرد را صد سال عم و خال او
یک سر مویی نبیند حال او
خلاصۀ کلام این‌که: هر سخن معنوی دارای لایه‌ها و سطوحی است که انسان‌ها بسته به کیفیت عقلی و یا روحیِ خود بهره‌یی از آن می‌برند.
حال در مورد این ابیات نیز ما دو نوع معنا را در این‌جا سعی می‌کنیم به‌دست دهیم. معنای اول در سطح روزه‌داری به معنای عام آن است: خودداری از خوردن غذا و خوراک شکم. و معنای دوم، کمی باطنی‌تر و آن، پرهیز از غذای نامتناسبِ روان و روح آدمی.
اما بیت اول:
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندۀ لقمه‌های راز شد
هنگامی که این دهانت را ببندی، دهان دیگری باز می‌کنی که لقمه‌هایش لقمه‌های راز است.
سطح اول: با خودداری از خوردن خوراک شکم و تحمل گرسنه‌گی، راه جوشش چشمۀ معنوی درونت را باز می‌کنی. به طوری که روح و روانت رفته‌رفته می‌تواند از غذای معنوی(لقمه‌های راز) تناول کند.
«اندرون از طعام خالی دار، تا در او نور معرفت بینی». همچنین بسیار اشاره شده است به سخن پیامبر (ص) که وجود انسان همچون نی‌یی است که اگر درونش تهی شود، آن‌گاه صدایش برمی‌آید. به‌طور کلی، توصیه به خالی نگه داشتن شکم برای تزکیۀ روان، توصیه‌یی مفید است و انسانی که دایماً معده‌اش مملو از غذاست، کمتر لطافت روحی را حس می‌کند.
اما منظور از «لقمه‌های راز» چیست؟ غذای معنوی‌یی که با پرهیز از خوردن غذای ظاهری می‌توان از آن بهره‌مند بود، چیست؟
ـ لقمۀ راز چیست؟
این چه نوع غذایی‌ست که با پرهیز از خوراک خوردن و نیز پرهیز از خوراک فکر (و تحقق سکوت)، نصیب انسان می‌شود؟
مولانا در بسیاری ابیات در مثنوی و غزلیات شمس، اشاره می‌کند که انسان تنها این جسم نیست و اصالت انسان، روانِ اوست. روان انسان، همچون جسم، نیـاز به غذا دارد. اگر از این غذا تناول نکند، رنجور و بیمار می‌شود. قوت و غذای اصلی انسان، نور است.
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مر او را ناسزاست
لیک از علت در این افتاد دل
کاو خورد او روز و شب از آب و گل
قوت اصلی را فرامُش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
می‌فرماید انسان متأسفانه غذای اصلیِ خودش را فراموش کرده و رو به غذایی آورده که شایستۀ روانش نیست(«ناسزاست»). غذایی که شایستۀ روان ما نیست و متأسفانه ما از

آن، «روز و شب» تناول می‌کنیم، غذای نفس است. افکار یاوه و بیهوده‌یی است که ما دایماً انرژی‌مان را صرف آن‌ها و برای آن‌ها تلف می‌کنیم. باید از این غذا برید. از این یاوه‌اندیشی‌ها دست کشید:
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
اگر ما لب از این «قوت حیوانی»، از این «طعام و شراب» فرو ببندیم، بر سر سفره و خوان آسمانی که نور بر روی آن چیده‌اند و آمادۀ خوردن است، خواهیم نشست. خوانی که بر آن نور صرف می‌کنند، غذای آسمانی، غذای اصلی ما انسان‌ها.
مادر اصلی و پرورندۀ اصلی انسان، غذای اصلی انسان را به او می‌دهد و این‌که نام «ضیافت‌الله»، «میهمانی خدا» را بر ماه رمضان نهاده‌اند، بی‌ارتباط با این موضوع نیست. با تحقق روزه، روان ما انسان‌ها در حقیقت به پیش آن مادر اصلی می‌رود و آن مادر می‌داند چه غذایی برای ما درست کند و بدهد که از لحاظ تغذیه غنی شویم.
نورخواری یکی از اشاره‌های مکرر مولاناست:
من سر نخورم که سر گران است
پاچه نخورم که استخوان است
بریان نخورم که هم زیان ا ست
من نور خورم که قوت جان است

*****
«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون»
مپندارید آنان که در راه خدا کشته شدند مرده‌اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.
آن، غذای خاصگان دولتست
خوردن آن بی‌گلو و آلتست
در شهیدان یرزقون فرمود حق
آن غذا را نی دهان بُد، نی طبق
*****
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
آقای کریم زمانی در کتاب شرح جامع مثنوی ذیل این بیت نوشته است:
«اگر تو انبان درونت را از نان و طعام مادی و دنیوی خالی نگه داری، درونت از گوهرهای گران‌قدر معرفت و یقین انباشته گردد».
مرحوم محمدتقی جعفری در کتاب نقد و تحلیل مثنوی این‌گونه نوشته است:
«[با وجود] این غذاهای حیوانی که تمام شخصیت تو را به خود خریده است، و خود را از این مواد حیوان‌ساز پر کرده‌ای، چه‌گونه می‌توانی روح خود را از گوهرهای گرانبها پر کنی؟ جان انسان مادامی که در مهد طبیعت است، شیر مادۀ طبیعت تاریک را می‌خورد که اگر تکاپویی برای تکامل صورت نگیرد، ناچار این غذا و این شیر، تو را شیطانی و پلید خواهد ساخت. اگر از این شیر خود را کنار بکشی، آن‌گاه جان تو در غذاهای روحانی با فرشته‌گان انباز خواهد گشت.»
و مرحوم فروزان‌فر در کتاب شرح مثنوی شریف برای این بیت و بیت بعدی‌اش این‌طور آورده است:
گر تو این انبان ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن / بعد از آنش با ملک انباز کن
ـ انبان: کیسۀ بزرگی که زاد سفر و دیگر چیزها در آن ریزند، مجازاً، معده و شکم.
ـ شیر شیطان: به کنایت، لذات نفسانی و شهوت خصوصاً، هر چه برای حظ نفس خورند یا پوشند یا کنند.
گرسنه‌گی و جوع، نزد صوفیان یکی از ارکان مجاهده و ریاضت است. محمد غزالی احادیث بسیار از گفتۀ حضرت رسول(ص) و اقوال متعدد از طریق صوفیان نقل کرده است، همچنین ده فایده برای گرسنه‌گی بر شمرده که اهم آن‌ها سلامت مزاج و آماده‌گی ذهن برای تفکر است. سهل بن عبدالله تستری از مشایخ بزرگ صوفیه در این ریاضت، سخت قوی و صبور بوده و آن را پایۀ اصلی سلوک شمرده است. مولانا نیز گرسنه‌گی را می‌ستود و خود گرسنه‌گی می‌کشید، افلاکی در چند مورد از این روش که مولانا در آن ورزیده بود، سخن می‌گوید. به عقیدۀ صوفیه، سیری و پُرخوری علاوه بر آن‌که بر حاجت سالک می‌افزاید و از فراغتش می‌کاهد، شهوت جنسی را برمی‌انگیزد و آن شهوت برای آن‎‌که وسایل در دسترس داشته باشد، حب جاه را تحریک می‌کند و از آن، خودپرستی و دشمنانه‌گی و حقد و حسد و دیگر صفت‌های ناپسند جوشش می‌گیرد و راه درست آن است که هم از آغاز سالک سیر نخورد و گرسنه‌گی بکشد تا شهوت در وجودش نیرومند نگردد».
چنان‌که قبلاً نیز گفته آمد، تعبیرهای «انبان»، «نان»، «طعام» و … در سطوح مختلف قابل بررسی هستند. فعلاً در سطح اول در حال بررسی این ابیات هستیم. پس: اگر شکمت را از غذا و طعام خالی کنی، روح و روانت از گوهرهای اجلالی نور و معرفت پُر خواهد شد. با خالی کردن این، آن را پر می‌کنی! سخنی (به گمانم) از پیامبر (ص) نقل شده است، به این مضمون که انسان هم‌چون نی است که تا درونش تهی نشود، صدایش برنمی‌آید.(که البته این حدیث نیز قابل تأویل و بررسی در سطحی دیگر نیز هست.)
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
«شیر شیطان» را از شرح مثنوی شریف به قلم مرحوم فروزانفر خواندیم. کمی بیشتر روی آن تأمل کنیم.
*****
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
در این بیت، مولانا جان و روان را به طفل تشبیه کرده است. چنین تشبیهی را در دیگر ابیات و تمثیلات مثنوی نیز می‌بینیم. مثلاً داستان کودکِ حلوافروش یا داستان شخصی که سبیلش را هر روز با دنبه چرب می‌کرد(که داستان بسیار زیبایی‌ست).
تشبیه جان و روان انسان به کودک از چند جهت قابل بررسی است. یکی این‌که کودک پاک است. دوم آن‌که کودک ساده است، ناقلا و بدجنس نیست، حیله نمی‌کند. سوم آن‌که خام است. این وجوه تشابه کودک و جان و روان انسان است. روان انسان نیز در اصالتش پاک است، ساده و بی‌غل و غش است و نیز ناقلا و بدجنس و حیله‌گر نیست. کودک درونِ ما انسان‌ها اگر گرفتار آلوده‌گی‌های محیط (از بُعد روانی و نیز ذهنی) نشده باشد، اگر دراکولای محیط و جامعۀ آلوده خون او را نخورده باشند، اگر روان وی به‌جای شیر نور از شیر شیطانی نفس تغذیه نکرده باشد، در ذات و اصل خود بسیار زیبا، باشکوه، آرام، عمیق و پاک و ساده است.
ما همه از دوران کودکی‌مان، دوران نورانی بودن همه چیز، حداقل خاطره‌یی تاریکِ روشن داریم. دنیا زیبا بود و درخشان. چه‌گونه شده است که روان ما اکنون چنان حالت‌هایی را از دست داده است؟! آیا دنیای بیرونی ما عوض شده است؟
*****
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شب‌ها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
شب‌زنده‌داری نیز یکی از توصیه‌های سلوکی است. هنگام شب به علت دوری از مشغولیت‌هایی که انسان در طول روز روانِ خود را به آن‌ها گرفتار (و بعضاً تخدیر) کرده است، این فرصت هست که انسان به نقد حال کنونی خود از نزدیک نگاهی بیاندازد و دمی با خودش باشد. بودن با انسان‌های دیگر در طول روز، بعضاً احساس رقابت و جلو زدن و برتری یا خصوصیت‌های دیگر نفس را در انسان زنده می‌کند، اما در شب به‌خاطر دور بودن از چنین محیط‌هایی، انسان می‌تواند با درون خود نیز صادقانه روبه‌رو شود و در سکوت، با خودش باشد.
یک شبی بیدار شو «دولت بگیر»:
«دولت گرفتن»: دولت به معنی دارایی و ثروت است. اما در این‌جا به معنی مجازی(و از نظری حقیقی!) آن به کار رفته. یعنی از دارایی معنوی و روانی برخوردار شدن. «… دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم»
روح انسان در اثر شب زنده‌داری و سحرخیزی(سهر) غنا، ثروت و دولت پیدا می‌کند و فرد احساس سبکی و شعفِ درونی دارد.
هرجا که دری بُوَد به شب دربندند
الا در دوست را، که شب بگشایند!

((پاینده ، مانا و شاد باشید ))

بازدیدها: ۵۷۷

 
اشتراگذاری
1 دیدگاه
  1. mpb🦋 نوشته:

    شاید دوستیها موندنی نباشه ولی خاطرات قطعا میمونن

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.