عاشورا ،تقابل جهل با آگاهی

دورهمی دوستانه ای بود و بساط بحث و گفتگو گرم ،
صحبت به عاشورا کشید و قیام امام حسین (ع)

_دوستی میگفت من شاید دین و مذهبم زیاد پا بر جا نباشه ولی میدونم باید همپای جامعه پیش برم، توعزای امام حسین در حد یه لیوان آبم شده بدم دست مردم و برعکس تو هر جمع و هر جای دیگه ای هم مثل همون جمع رفتار کنم چون نباید بر خلاف مسیر جامعه طی مسیر کرد
_یکی از حضار لبخندی زد و با همون حالت گفت؛ منو یاد اون جمله ای انداختی که میگفت “”کشمش تموم سال دنبال عرق شدنه محرم که میشه میاد قاطی عدس پلو گناهاش بریزه “”
_گفت چه اشکال داره همینم خوبه که برا ده روز میاد قاطی عدس پلو گناهاش بریزه
_گفت اشکالش اینه که گناهاش میریزه تو عدس پلو بقیه میخورن اوناهم گناهی میشن ( دوباره ناخواسته خنده ی معنی داری کرد )
_دوست دیگه ای پرسید ؛ یعنی باید همرنگ جامعه باشیم ؟
_گفت آره، تا به ما آسیب نرسه و نیروی جمعی جامعه پشتمون باشه .
_سوال شد پس حسین چرا قیام کرد
اونم تنهایی بر علیه کلیه قشون زر و زور و تزویر در حالی که ایمانش را زیر سوال بردند و مرتد خوندنش ، از مال دنیا انباشته ای نداشت و تنها کسانی که همراهیش کردند خانواده و تنی چند از اصحابشون بودند ؟
_گفت: اون فرق میکرد ما ایشون نمیشیم من واجباتمم را درست انجام نمیدم که بخوام خودمو رهرو ایشون بدونم .

_دوست دیگه ای گفت ؛ قرار نیست ما ایشون باشیم ولی همین که در صف دشمنان اون حضرت نباشیم خودش جای امید داره
آیا روز عاشورا فقط حسین بن علی نماز خواند
آیا سپاهیان و شیوخ سپاه یزید در ظهر عاشورا نماز نخواندند بسیاری از اونها پیشونیای پینه بسته از نماز داشتند و
خیلی از سپاهیان یزید قربت الی الله به مصاف حسین(ع) امده بودند و در اون جنایت شریک شدند واما مگر وهب مسلمان بود ؟ و مگر حر فرمانده سپاه یزید نبود ؟
وهب با اینکه مسلمان نبود همرنگ اجتماع نشد و حر حقیقت را به جمعیت نفروخت و هر دو رستگار شدند و چه بسیار کوفیانی که همراه اجتماع نامه دعوت برای حضرت فرستادند و همراه اجتماع در قتل ایشون و یارانشون شرکت کردند ،

*دوستمون که میگفت باید همرنگ اجتماع باشیم به اینجا که رسید سکوت کرد

_ادامه دادند ؛ مسیر حسین (ع) مسیر آزادگان و آزادی خواهان عالمه، هیچ کس نمیتونه خودش را در حد این قیام ندونه و هیچ کس هم نمیتونه مدعی باشه که قطعا در مسیر اون حضرت گام بر میداره ، ولی قطعا نفاق در ضدیت با مرام ایشونه

_یکی دیگه از عزیزان حاضر نظر داد به هر حال ما در محرم برای اینکه خودمون را پیرو اون حضرت بدونیم سیاه میپوشیم و عزاداری می کنیم این حداقل حرکتی هست که میتونه بیانگر ارادت ما به اون حضرت و یارانشون باشه .

_دوستی گفت بزار یه چیزی را بی پرده بگم : نوحه خوانی و پوشیدن لباس سیاه جایز نیست چون چند جا در روایات خوندم اینها نکوهش شده

_دوست دیگه میگفت عزای امام حسین فرق داره ،کسی که بعد از ۱۴۰۰ سال اینجور تو ذهن مردم دنیا جا باز کرده قطعا یک برگزیده اس

_جواب شنیده شد ؛چون امام حسین (ع) انسان برگزیده ای بود آیا ما باید چنین حقی به خودمون بدیم که به بهانه عزای آنحضرت (ع) بلندگوهایمان گوشهای مردم و حتی بیمارانی که در بستر بیماری هستند را نوازش بده !حضرت حسین ابن علی علیه السلام این چنین چیزی میخواست یا ما به خواست امام حسین (ع) اهمیت نمیدیم

_عزیز دیگه ای جواب داد جهالت یه عده نمیتونه از ارزش و عزت و بزرگواری اون حضرت و اصحابش کم کنه ما موظف به بزرگداشت حرکت و قیام عاشورا هستیم .
_سوال شد آیا شرکت در بزرگداشت فرمانده ای که بر خلاف موازین و اصول اون فرمانده باشه عین جهالت نیست ؟
_در جواب گفتند در چنین بزرگداشتی شرکت نکن خودت بزرگداشت این قیام را اونجور که به مرام و سیره اون حضرت نزدیکتره برپا کن .
_بحث به اینجا کشید که کدوم مراسم میتونه بزرگداشت بهتری برای عاشورا باشه ؟
_دوستی گفت تقابل سپاهیان یزید در مقابل حسین ابن علی علی السلام حاصل از تقابل جهل در برابر علم و آگاهی بود و در روز عاشورا و در سرزمین کربلا مظهر آگاهی و دانایی با تیغ جهالت ذبح شد
_عزیزی پرسید خب و این مثال چه نتیجه ای میتونه در بر داشته باشه ؟
_جواب دادند:امام حسین را جهل کشت ، دنیا پرستی ونفاق وبی انصافی وناجوانمردی کشت .حالا هر وجدان بیدار وبا انصافی میتونه خودش راه درست وشیوه درست تر را انتخاب کنه.

 

 

۹ شهریور ۱۳۹۹ هجری شمسی

مصادف با

عاشورای سال ۱۴۴۲ هجری قمری

 

بازدیدها: ۲۵۰

 
اشتراگذاری
7 دیدگاه ها
  1. میرحیدری نوشته:

    این گفتگو فرضیه یا واقعی؟

     
  2. ناشناس نوشته:

    این بحثها قطعا تو روابطمون زیاد پیش اومده یه جورایی جدال بین شور و بینمکهاست،جدال بین عده ای که این محرم و مخصوصا این ده روز رو حاضرند به هر قیمت و هر چاشنی از سینه زنیهای عجیب تا قمه زنی و زنجیر زنی و هر نوع خود زنی دیگه تا مراسم های پر زرق و برق و شاهانه با عزا داریهای عجیب چه کارساز باشه چه مخرب پررنگتر کنند ولو به اصل قیام امام حسین و حقانیتش لطمه بزنند،و عده ای که نا خواسته قدم در خاموشی این راه میگذارند و مخالف هر گونه عزاداری و سیه پوشی و گریه و مویه هستند به بهانه اینکه حسین گریه و مویه نمیخاد بلکه حسینی میخاد
    اما واقعیت اینه خیر الامور اوسطها
    سعی کنیم کل سال حسینی باشیم و این ده روز عزادار در خور مردی بزرگ چون حسین
    سعی کنیم حرمت حسین رو با جهالتهامان در عزاداری نشکنیم

     
  3. ناشناس نوشته:

    خوبه که مذهبی هم می نویسی.همیشه فکر می کردم یا از دین خارج شده ای یا اسیر حلقه ها شده ای…ماندم چطور سره را از ناسره تشخیص نمیدادی در زندگی.اونروز که شورا شدی یا بعدترها

     
  4. ققنوس نوشته:

    سلام و درود
    گفتگو برای دو روز قبل هست و اما جزئیاتی از اون با حفظ اصالت مبحث ومعنا و تغییر در یک یا دو پاراگراف منعکس شده البته به گونه ای مختصر و خلاصه نویسی شده .

     
  5. ققنوس نوشته:

    واضح نبود کامنتتون پرسشی بود یا خبری ،ولی آنچه مشخصه سیرت زیبا میخواد تا سره را از ناسره تشخیص بدهد

     
  6. ناشناس نوشته:

    ای برادر سیرت زیبا بیار

     
  7. محمدپارسا بهرام (ققنوس) نوشته:

    ان شاالله ،
    سپاس از راهنمایی ارزنده و سازنده تون.

    ای نسخه اسرار الهی که تویی
    و ای آینه جمال شاهی که تویی
    بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
    از خود بطلب آن چه خواهی که تویی

    فراموش نکنیم هر موجودی در طبیعت “آن‌چنان است که باید باشد”، و تنها انسان است که،
    هرگز آن‌چنان که باید باشد، نیست.
    آدمی هرچه روح می‌گیرد، و هرچه از آن که “هست” فاصله می‌یابد،
    از آن‌که “باید باشد” نیز دورتر می‌شود، و این است که هرکه متعالی‌تر است،
    از وحشت ابتذال هراسناک‌تر است،
    و از بودن خویش ناخوشنودتر، و این است فرق میان انسان و حیوان.
    انسان، برخلاف معنی اصطلاحی آن در علم، که بر هر بی‌شاخ و دمی که پیشانی و کف دست‌اش مو نداشته باشد و راست راست راه برود اطلاق می‌گردد، به بشری گفته می‌شود که “آگاهی” در او “اراده‌ای” پدید آورده است، که به وی “آزادی” می‌بخشد، و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیر علیت، که جهان را و جان را می‌آفریند، و به حرکت در می‌آورد،
    و به نظم می‌کشد، و اراده می‌کند
     
    بس بگردید و بگردد روزگار

    دل به دنیا در نبندد هوشیار

    ای که دستت می‌رسد کاری بکن

    پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار

    اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند

    رستم و رویینه‌تن اسفندیار

    تا بدانند این خداوندان ملک

    کز بسی خلق است دنیا یادگار

    این همه رفتند و مای شوخ چشم

    هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

    ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر

    وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

    مدتی بالا گرفتی تا بلوغ

    سرو بالایی شدی سیمین عذار

    همچنین تا مرد نام‌آور شدی

    فارس میدان و صید و کارزار

    آنچه دیدی بر قرار خود نماند

    واین چه بینی هم نماند بر قرار

    دیر و زود این شکل و شخص نازنین

    خاک خواهد بودن و خاکش غبار

    گل بخواهد چید بی‌شک باغبان

    ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

    این همه هیچ است چون می‌بگذرد

    تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار

    نام نیکو گر بماند ز آدمی

    به کاز او ماند سرای زرنگار

    سال دیگر را که می‌داند حساب؟

    یا کجا رفت آن که با ما بود پار؟

    خفتگان بیچاره در خاک لحد

    خفته اندر کلهٔ سر سوسمار

    ((صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

    ای برادر سیرت زیبا بیار))

    هیچ دانی تا خرد به یا روان

    من بگویم گر بداری استوار

    آدمی را عقل باید در بدن

    ور نه جان در کالبد دارد حمار

    پیش از آن کاز دست بیرونت برد

    گردش گیتی زمام اختیار

    گنج خواهی، در طلب رنجی ببر

    خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار

    چون خداوندت بزرگی داد و حکم

    خرده از خردان مسکین در گذار

    چون زبردستیت بخشید آسمان

    زیردستان را همیشه نیک دار

    عذرخواهان را خطاکاری ببخش

    زینهاری را به جان ده زینهار

    شکر نعمت را نکویی کن که حق

    دوست دارد بندگان حقگزار

    لطف او لطفیست بیرون از عدد

    فضل او فضلیست بیرون از شمار

    گر به هر مویی زبانی باشدت

    شکر یک نعمت نگویی از هزار

    نام نیک رفتگان ضایع مکن

    تا بماند نام نیکت پایدار

    ملکبانان را نشاید روز و شب

    گاهی اندر خمر و گاهی در خمار

    کام درویشان و مسکینان بده

    تا همه کارت بر آرد کردگار

    با غریبان لطف بی‌اندازه کن

    تا رود نامت به نیکی در دیار

    زور بازو داری و شمشیر تیز

    گر جهان لشکر بگیرد غم مدار

    از درون خستگان اندیشه کن

    وز دعای مردم پرهیزگار

    منجنیق آه مظلومان به صبح

    سخت گیرد ظالمان را در حصار

    با بدان بد باش و با نیکان نکو

    جای گل گل باش و جای خار خار

    دیو با مردم نیامیزد مترس

    بل بترس از مردمان دیوسار

    هر که دد یا مردم بد پرورد

    دیر زود از جان بر آرندش دمار

    با بدان چندان که نیکویی کنی

    قتل مار افسا نباشد جز به مار

    ای که داری چشم عقل و گوش هوش

    پند من در گوش کن چون گوشوار

    نشکند عهد من الا سنگدل

    نشنود قول من الا بختیار

    ((سعدیا )) چندان که می‌دانی بگوی
    ((حق نباید گفتن الا آشکار))

    هر که را خوف و طمع در کار نیست

    از ختا باکش نباشد وز تتار

    دولت نوئین اعظم شهریار

    باد تا باشد بقای روزگار

    خسرو عادل امیر نامور

    انکیانو سرور عالی تبار

    دیگران حلوا به طرغو آورند

    من جواهر می‌کنم بر وی نثار

    پادشاهان را ثنا گویند و مدح

    من دعایی می‌کنم درویش‌وار

    یارب الهامش به نیکویی بده

    وز بقای عمر برخوردار دار

    جاودان از دور گیتی کام دل

    در کنارت باد و دشمن بر کنار

     

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.