پاسدار شهید حمیدرضا جعفری بنیانگذار بسیج جرقویه

پاسدار شهید حمیدرضا جعفری فرزند مرحوم حسینعلی  در خانواده ای فقیر ولی متدین و عاشق اهلبیت (ع)  در ۱۳۴۱/۴/۲ به دنیا آمد. پدرش ، کارگری ساده و زحمتکش ، شغل اصلی اش تخت کشی بود که کاری بسیار پر مشقت است. مادرش زنی مؤمنه و اهل عبادت و نماز شب با صبری مثال زدنی و توکلی قوی و توسل دائمی.
وقتی حمید و برادرش غلامرضا با هم شهید شده بودند و فرزند دیگرش را از بیمارستان برای شرکت در مراسم هفتم دوبرادرش از قم آورده بودند این مادر برای روحیه دادن به پسر مریضش روسری سیاه را از سر باز کرده بود و روسری سفید به سر کرده بود و در برخورد با غلامحسین که حال خوبی نداشت گفته بود:
ننه! ناراحت نباش امانت خدا بودند رفتند پیش خدا !!

حمید بنیانگذار بسیج منطقه ی جرقویه بود.
شبانه روز وقتش در پایگاههای بسیج در روستاهای جرقویه سفلی و علیا می گذشت .
در منطقه ی جنگی کردستان  حانواده اش را همراه خود برد.
در منطقه ی سمیرم با خوانین و اشرار آنجا درگیری سختی داشت ؛ تعریف می کرد که من دیدم بچه ها می ترسند از ماشین پیاده شوند زیرا وسط دره بودیم و از ارتفاعات دوطرف کوه ما را هدف قرار داده بودند ، من هم از ماشیه پیاده شدم و رفتم خودم را در مقابل تیرها قرار دادم مثل باران تیرها از دور و بر سر و گوشم رد می شدند من هم با خیال راحت پوکه های فشنگ را جمع می کردم بعد آمدم داخل ماشین و به بچه ها گفتم دیدید؟ تا اجل نرسد آدم شهید نمی شود!!
در بعضی از پایگاههای بسیج منطقه مورد کم لطفی ضد انقلاب قرار گرفت و با پرتاب آجر دندانهایش را خرد کردند اما عزمش جزم تر شد.

در بعضی از روستاها افرادی قلدری می کردند ، با قاطعیت آنها را ادب کرد.
یکی از اعضای بسیار فعال گروهک منافقین را در اصفهان دستگیر کرد و تحویل مقامات قضایی داد که به اعدام محکوم شد.
در یکی از درگیری های سپاه با بعضی عناصر مخل امنیت در یکی از محله های شهر اصفهان پای آن اخلالگر را در حال فرار هدف قرار دادکه چون همزمان آن فرد نشیته بود تید به قلبش اصابت کرد و به درک واصل شد که منطقه و سپاه اصفهان از دستش راحت شدند.
بسیار مهربان و مهمان نواز و در عین حال شجاع و با روحیه ای جهادی بود.
دست دادنهای مخصوصی داشت که حکایت از عمق مهربانی و صمیمیتش داشت.
اسم فرزندش را به عشق امام زمان(عج) مَهدی گذاشت و اگر کسی می گفت مِهدی تصحیح می کرد ، می گفت:
“ایشون حاج آقا مَهدی هستند.”

همه ی شهدای منطقه ی جرقویه آموزش دیدگان و اعزامی های او بودند ؛ برای بچه ها مرتب رزم شبانه می گذاشت و در نیمه های شب به پستهای نگهبانی سرکشی می کرد و چنانچه خواب بودند اسلحه ی آنها را بر می داشت تا حواسشان را جمع کنند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.(۱)

سرانجام حمیدرضا جعفری در ۱۱اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه برادر و همرزمش غلامرضا در حین انجام ماموریت به شهادت رسیدند و در گلزار شهدای روستای پیکان به خاک سپرده شدند.(صفحه اطلاعات شهید غلامرصا جعفری برادر شهید حمیدرضا جعفری در سایت پیکانی ها)

صفحه اطلاعات شهید در سامانه ملی شهدا

صفحه اطلاعات شهید در سایت گلزار

۱)متن زندگی نامه ارسالی از طرف حاج آقای جعفری(زیده عزه) برادر شهیدان جعفری
و تصاویر ارسالی از طرف برادر شهیدان جعفری-امیر آقای جعفری

صفحه گلستان شهدای مجازی روستای پیکان را اینجا ببینید.

شما در باره این شهید چه میدانید؟
خاطرات، زندگی نامه، عکس از شهید و یا دلنوشته و شعر و حرف دلتون رو در قسمت دیدگاه ارسال نمایید.

 

بازدیدها: ۹۸۱

 
اشتراگذاری
8 دیدگاه ها
  1. وحید نوشته:

    ایشون از شهدای اطلاعات عملیات منطقه اصفهان است. قبلا جزوه ای از شهیدان جعفری منتشر شده بود که نکات خوبی داشت.مثلا اینکه ایشان ۱۶ سالگی وارد سپاه شد. و از برادرش هم چیزی ننوشتید.غلامرضا بزرگتر بود و خیلی برای پیکان کار کرد

     
  2. میرحیدری نوشته:

    در صفحه اطلاعات شهید سایت گلزار نوشته محل گلزار نیک آباد مگه پیکوم نیست؟

     
  3. ناشناس نوشته:

    اون صفحات اشتباه دارن میرحیدری جان.

     
  4. مهدی نوشته:

    چرا اینستاگرام صفحه نداره این سایت؟

     
  5. بازنشسته فرهنگی نوشته:

    هنوز میخ پوتینهاشو رو کمرم حس میکنم.روحش شاد خیلی جدی بود

     
  6. جواد رحیمی نوشته:

    سلام و خدا قوت/سایت با دوستان فعال در اینستاگرام و تلگرام و … تعامل داره و دوستانی که صفحه دارند در سایت نویسنده اند.اگر صلاح بدونند مطالب رو نشر میدند.ممنون از درج نظرتون.

     
  7. عرب صالحی محمد آبادی نوشته:

    من عرب صالحی از محمد اباد هستم.در اینترنت دنبال عکسی از شهید معتمدی بودم که این سایتشوما رو اورد .عکسی از شهید معتمدی با شهید جعفری دیدم.پیجور شدم و از دوستان سراغ گرفتم که متوجه شدم این شهید برادر حاج اقا جعفری هستند که دوتا برادر بودند شهید شدن.از دوستانم متنی در باره دوتا برادر گرفتم که براتون مینویسمش

     
  8. عرب صالحی محمد آبادی نوشته:

    الذین آمنو و هاجرو و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون.
    آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال ها و جان هایشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دوعالمند.
    الحمدالله علی آلائه والصلوه والسلام علیی انبیائه سیما خاتمهم و افضلهم وعلی اولیائه.و خالصه عباده سیما خاتمهم ارواح العالمین لمقدمه الفدائ.
    سلامم بر نایب امام زمان(عج) وجلوه درخشان ولایت مطلقه فقیه حضرت امام خمینی (مدظله التعالی) و بر همه عاشقان و پیروان راستین.
    لاله های کویر
    با اینکه سرزمین های کویری،خشک و بی آب و علف است اما کویر ما لاله های رنگارنگ و معطری ببار آورده که منظره زیبایی به منطقه جرقویه بخشیده شده است.
    شهیدان گرانقدری از این آب و خاک تقدیم به انقلاب ما شده که دوتن از آن عزیزان حمیدورضا جعفری هستند دو برادری که از دل کویر ربرخاستند و در راه جبهه در کنار هم شهید شدند،این دو عزیز همه شهیدان جرقویه را عزیزتر خود می دانستند لذا طاقت و دوری آنان را نداشتند. رفتند تا در خدمت سالار شهیدان دوستان خود را ملاقات کنند.
    تاریخ شهادت:
    بهار هفته،بهار طبیعت و بهار قرآن باهم جمع شدند و گل های مارا شکوفا کردند در روز جمعه یازدهم اردیبهشت ماه سال ۶۶برابر با دوم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۷غلامرضا در سن ۳۴سالگی و حمیدرضت در سن ۲۵سالگی همراه با برادران خوبمان حاج محمود بابایی قائم مقام حفاظت اطلاعات غرب کشور در حین یک ماموریت جنگی شهید شدند.
    این سه همرزم که در طول یک سال خدمت صادقانه در جبهه باهم بودند باهم از این زندان سرارهیدندو جاودان سرارسیدند در ماه مبارک رمضان به جیهه رفتند تا این حرف تا این حرف امام را ثابت کنند که ماه رمضان ماه جنگ است و جنگ در راس همه امور است و اگر این جنگ ۲۰سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم .
    هدف شهیدان:
    امروز به قول امام عزیر تمام اسلام در مقابل کفر ایستاده است هدف همه پیروان او دفاع از اسلام است هدف شهیدان ما هدف امام حسین (ع)که برازنده نگه داشتن دین خود و همه عزیزاننشرا فدا کرد.جیهه رفتن شهیدان برای نشان دادن این واقعیت بود که ما مثل حسین وارد جنگ شویم و مثل حسین باید به شهادت برسیم.
    نگاهی به حیات طیبه غلامرضا:
    در سال ۱۳۳۲ در یک خانواده مستضعف و مذهبی به دنیا آمد تحصیلات را با موفقیت گذراند و پس از گرفتن دیپلم به سربازی رفت دوران سربازی او در کازرون نقش مهمی در زندگی او داشت زیرا با برادر شهید ابراهیم جعفریان همنشین بود.در آنجا یاد گرفت که باید مسجد را به عنوان پایگاه درنظر بگیرد همان حرفی که امام زد:مساجد سنگراست.در اوج عضوگیری سازمان مجاهدین خلق (منافقین)بود که غلامرضا برای مشورت به خدمت حاصل عمر امام شهید مطهری رسید و نظر ایشان را درباره ورودش به آن سازمان برای مبازه با شاه جویا شد که با مخالفت شدید استاد مواجه شد.این مشورت نقطه ی عطفی در زندگی این برادر شهید بود زیرا جلوی انحراف از آغاز گرفته شد.
    انس با قرآن و مساجو هر روز پس از نماز صبح با صدای بلند قران میخواند و درآن دقت و عمل می کرد.هرجا میرفت یک قرآن به همراه داشت زیرا مونس قران بود.آیات مهم جهاد در راه خدا را حفظ بود.به مسجد علاقه زیادی داشت در نماز جماعت شرکت می کرد و معمولا نماز جمعه اش ترک نمیشد،درودیوار مسجد موسی ابن جعفر گواه این حرف هاست .ایوان مسجد جامع پیکان در شب های مهتابی منظره با صفایی پیدا میکند،هنوز زمزمه ی نماز شب های او را به یاد دارد.
    در سال های پیش از انقلاب پایگاه او مسجد غریبان پیکان بود در ان مسجد برای نوجوانان کلاس مذهبی میگذاشتو در روز های تعطیل با آن ها کوه نوردی میکرد تا مقاومت را یاد بگیرند
    تعادل ارزشها در وجود رضا:
    عمرش کوتاه بود اما سرگذشت زندگی پر بارش طولانی است ولی روح زندگی اش تعادل و پختگی در راه خدا بود.او همه خوبی ها را در حد خودش داشت.هم به مستضعفین و بیچاره ها می رسید و حوائج ان ها را برابرده میکرد و هم مرد میدان جنگ بود.هم در صحنه ی سیاست بود و هم اهل مسجد و نماز جماعت با مردم مهربان بود.با خانواده اش هم گرم و صمیمی بود همان گونه که به کار های اجرایی در خدمت مردم می پرداخت به کار های فکری و فرهنگی و اعتیاد مردم نیز اهمیت میداد.
    سه یادگار:
    سه فرزند از غلامرضا به یادگار مانده است.جلال الدین،طیبه و جواد.جلال کلاس دوم دبستان است کودکی با هوش و فهمیده و با وقار که خلق وجود پدرش با روح او آمیخته شده و به یاری خدا در اینده اثر خود را خواهد گذاشت.
    طیبه دختری پنچ ساله دوست داشتنی و زرنگ است و جواد چهره ی پدر را تداعی میکند.
    گذری بر زندگی پاک حمید:
    این شهید عزیز در سال ۱۳۴۱متولد شد همان سالی که امام امت نهضت اسلامی را آغاز کرد.حمید در گهواره بود که امام فرمود سربازان و طرفداران من در گهواره اند.حمید فرزند انقلاب ودو لذا همه زندگی اش رافدای انقلاب کرد او حرف رهبرش را شنیده بود که نگویید انقلاب برای ما چه کرده است بگویید ما برای انقلاب چه کرده ایم.
    رگبار گلوله ها:وقتی انقلاب پیروز شد حمید ۱۷ساله بود وارد سپاه شد و یکسره عازم سمیرم برای جنگ با خان ها ،میگفت به اتفاق برادران با یک ماشین سپاه از میان دره ای میگذشتیم که هدف رگبار گلوله های خانها قرار گرفتیم پچه ها از ترس میلرزیدند من از ماشین پیاده شدم و با خونسردی و قدمئ زنان شروع کردم به پوکه جمع کردن جهت تیراندازی عوض شد و رگبار تیر بود که از بغل گوشم رد می شدو به من نمیخورد و با خونسردی کامل آمدم بالای ماشین و به بچه ها گفتم دیدید ترس ندارد،اجل دست خدا است
    اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبرد رگی تا نخواهد خدای
    حمید بنیان گذار بسیج جرقویه:
    تازه نهاد مردمی بسیج در کشور بنیانگذاری شده بود که حمید برای تشکیل آن عازم جرقویه شد یک تنه و بدون امکانات با همکاری برادران ژاندارمری در استفاده از سلاح های پاسگاه عاشقان حسین (ع)را به عملیات رزم شبانه می برد . با جون دل های زیادی کادرسازی کرد تا رفته رفته بسیج شکل گرفت
    حمید در غم شهیدان:
    حمید فرمانده ی مهربانی بود که طاقت شهادت بسیجیان را نداشت مثل باغبان مهربانی که وقتی باغش بی گل شود داغش گل میکند.منتظر گریه های حمید در شهادت انان دلخراش بود و تازه وقتی وارد منزل می شد ناله ها را از سر میگرفت شمع های دل افروز او میرکاوسی،صادق،معتمدی ها،خزری،مومنی،میرحیدری،خندان،حاجیانها طاووسی و ده ها شهید عزیز دیگر مانند گل های سرخ محمدی یکی پس از دیگری پر پر میشدمد و حمید دلش برایشان پر می کشید ولی بال و پر خودش را برای پرواز در هوای جبهه بسته بودند .در قنوت نمازش میگقت الهم ارزقنا توفیق شهاده فی سبیلک
    گزیده هایی از نامه حمید:
    درود و سلام بر نایب به حق امام زمان (ع) یگتنه رهبری که امت بیدار قرآن و اسلام را به سوی اعلی علین سوق می دهد و چه سعادتمند است امتی که فرصت هارا غنیمت شمرده و سراپاگوش به فرمان این بزرگ مرد تاریخ باشد خدمت مبارک پدر ،مادر،برادر و خواهرم سلام عرض می کنم شما خانواده ای ارزشمند هستید.از ارزش سعادت عباذتی که پیدا کرده این پاسداری و محافظت نمایی که وسوسه گر خناس در کمین است. خدایا پدر و مادرم را در جایگاهی که خاصان قرار دارند قرار ده این را بدانید که شیطان سوگند یاد گرده که همه بندگان خدا را به انحراف بکشاند مگر خاصان و خالصان ،سعی کنید یاد خدا را در دلتان زنده کنید.
    وای،وای بر کسی که به ندای هل من ناصر حسین (ع)لبیک نگوید به خدا قسم جبهه ها جبهه اسلام است:یاری دهید اسلام را و قرآن را چه میکنیم برای نابودی کفار؟چه می کنیم برای نجات مستضعفیناز چنگال مستکبرین؟اگر به خود نیاییم بدبختیم.جریان هایی که در این جامعه اتفاق می افتد مصلحت است و طولانی شدن جنگ هم برکت است
    ما در برابر خانواده هایی که چندین شهید و نور چشمانشان را با تنی خونیین زیارت مییکنند و دست به درگاه احدیت دراز کرده شاکر هستند مسولینم. خداوند ما را هدایت کند ویک لحظه ما را به خودمان وامگذارد و به ما توفیق اطاعت عنایت فرماید خدایا به مظلومین زهرا(ع)به پیکر پاره پاره ابی عبدالله (ع) و همه شهیدان پرچم اسلام را در سراسر گیتی به اهتزاز در آورند.خدایا من را ببخش با بیم و امید،گریه و زاری،دست به درگاه بی نیاز تو دراز میکنیم و از تو طلب عفو می نماییم.الهی العفو
    خدایش رحمت و باسردار بسیجیان،حسین بن علی(ع)محشور فرماید

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.