عشق مرگناک

میدونستم حاصل این عشق جز تباهی و حتی مرگ نیست، اما باید می گرفتمش، جلوتر رفتم و از پدر خواندش خواستگاریش کردم
شرایط سخت و عجیبی گذاشت واقعاً این قیمت گزافی برای این عشق بود، اما هر طور بود باید بهای این عشق رو میدادم
کمی جلوتر عشقم با دوستای از فرنگ برگشتش مشغول گفتگو بود، جلو رفتم و خیره تو چشماش گفتم بالاخره میگیرمت، دوستای اروپاییش لبخندی زدند و با تمسخر گفتند، پسر چرا اینقدر احمقی پایان این عشق مرگه، میفهمی، مرگ
واسه چی میخوای داماد همچین عروس عجوزه ای بشی
دلم هوری پایین ریخت، اشک تو چشمام جمع شد، یواشکی طوری که عشقم نفهمه کنار دوست آلمانیش رفتم و گفتم، چی میگی، تو میدونی من برای رسیدن به همچین عجوزه ای چه جان فشانی ها که نکردم
بهش گفتم خواهر، اینجا ایرانه
اینجا برای همین به قول تو عجوزه، سال ها باید خون دل بخوری و تمام پس انداز تو جمع کنی و به پاش بریزی، تا با هزار شرط و پیش شرط بهش برسی
میدونم با این هزینه می تونم تو آلمان دست زیبا رویی مثل تو رو بگیرم، که برق چشمات دل رو میبره و آرم سه پرت، چشم نوازه و دلربا
میدونم تو فرانسه با کمتر از اینا میتونم دست در دست دوست خوشکلت،همسفر جاده ها بشم
اما تو ایران اینطور نیست،اینجا برای همین پراید عجوزه خون دلها باید بخوری
اینجا برای خرید این مرکب مرگ، باید جان فشانیها کنی و چه سدها که نباید از سر راهت برداری
فقط جون خالق خوش انصاف و خوش صلیقه ات چیزایی که بهت گفتم مثل راز پیش خودت نگه دار و چیزی به پراید نگو امید که این دفعه به هم برسیم

بنز بیچاره که اشک تو چشماش جمع شده بود، هر طور بود جلوی اشکاش رو گرفت و فقط به یک متاسفم بسنده کرد

اما من که تازه درد دلهام شروع شده بود ،کمی جلوتر رفتم و در گوشش گفتم ،باور می کنی ما این ارابه مرگ رو پیش خرید می کنیم،باور می‌کنی برای خریدنش صف می کشیم

اینجا بود که دیگه بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن

خواستم آرومش کنم که سایپا پدر خوانده عشقم رو دیدم که به طرفم میاد
نفسم بند اومده بود پیش خودم گفتم حتما میخاد جواب بله رو اعلام کنه تو همین افکار بودم که صداشو صاف کرد و گفت
گواهی نامه که داری،سریع گفتم بله قربان
ادامه داد پولتم که جوره،با خنده گفتم بله ،نقد نقد همه تراول
نگاهی بهم کرد و گفت میدونی که عروس خانم هزار تا خواستگار داره ،من همه رو بررسی کردم تو از همه سر تری ،اما متاسفانه،
گفتم متاسفانه چی؟
گفت ما شناسنامت رو چک کردیم شما صاحب یک پلاک فعال هستید و ما نمیتونیم خواسته ی شما رو قبول کنیم
اینجا بود که اشک از چشمهام سرازیر شد و سرم رو تو شونه های بنز گذاشتم و دوتایی شروع کردیم به گریه کردن
غرق گریه بودم که صدای معشوقه ی بیرحمم رو شنیدم که میگفت وصال من رو به گور میبری دیگه حتی چرخامم نمیتونی بخری

بازدیدها: ۱۳۶

 
اشتراگذاری
1 دیدگاه
  1. اکبر فاتحی نوشته:

    خیلی زیبا بود.تا وسط داستان واقعا فک‌کردم عاشقانه نویسی کردی..واقعیت تلخ روزگار ماست ولی حالا از اینا گذشته، از ماست که بر ماست.یک آمار بگیرید ببینید چند نفر از کسانی که نیازی ندارند و برا پولش و گرونتر فروختنش ثبت نام کردن از بر و بچ جرقویه🙄

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.