شورا و جوان بی پول
با خودم گفتم ببینم کدخدا
کدخدا،شورا،نه اصلا گو خدا
من برایش دلربایی می کنم
دست بوسی پای بوسی می کنم
پاچه هایش خوب خواری میکنم
من چه باکم، گریه زاری میکنم
تا به لطفش یک نگه بر من کند
یک دوصد متری زمین بر من دهد
تا بسازم یک عمارت ناز و ناب
خواستگاری میکنم من از رباب
بعد از آن آرم دو سه فرزند باب
زندگی گردد به کامم بَه چه باب
گرم در افکار خوش شورا رسید
آن خدای ده عزیز دل رسید
تا پریدم دلبری با او کنم
دست بوسی پای بوسی من کنم
یک نگه کرد باغضب با باد و غب
گفت دور شو کو ماسکت ای بی ادب
غافلی ویروس نحسی آمده
رحم بر من کن و اعضای ده
دور گشتم با ادب من چند قدم
پاچه هایش خوار کردم دم به دم
کی خدای ده ،عزیزم،ای پری
راه چون میروی، دل می بری
کدایی و خدایی حق تو
الحق این جامه فقط لایق به تو
آخ،جانم،از چه تو لاغر شدی
وای ز این رنج کز ما میکشی
یک نگه کرد با ادب بر روی من
خنده زد همچو پری بر روی من
گفت ،شورا تشنه بر خدمت بُوَد
لاغر اَر شد حاصل خدمت بُوَد
امر و مطلب چیست ای جان من
من سراپا گوش ای جان من
گفتمش سالها سر سخت و سخت
کار کردم با تعب، من سختِ سخت
بعد سالها حاصل عمرم همه
پیش حشمت بردم آن ملاک ده
گفت پنج متری میشود با این خرید
دیر کردی بیخیال شو از خرید
آمدم حالم دهی ،شورای ده
جان فدایت گر دو صد مترم دهی
گفت شورا،ای عزیزم،ای نفس
با چه امیدی کشی هی تو نفس
گر زمینت من دهم ظالم بُوَم
بر تو و نسلی ز تو ظالم بُوَم
چون بگیری آن زمین با وام و قسط
سالها میکشد تا بسازی قسط به قسط
باز هم بعد از آن جاهل شوی
زوج گیری کی دگر عاقل شوی
بعد از آن باز هم خامی میکنی
بعد سالی بچه داری میکنی
ز این حماقتها پسر مجبور شوی
هی بگیری وام و هی مدیون شوی
من کجا بر تو چنین ظلمی کنم
نا مسلمانم زمینت من دهم
اشک در چشمانم همی حلقه ببست
آنهمه خیرخواهی اش حلقم ببست
با خودم گفتم که ای چلمنگ خر
این چه خامی بود خاکت به سر
خوب شد شورا دگر خامی نکرد
او خدایی خوب در حقم بکرد
بی جهت نیست او شورا شده
عقل دارد ز این جهت او این شده
دست و پایش من ببوسیدم به مهر
قدر دانش من شدم عمری ز مهر
رسول سلیمانی-تیرماه۱۳۹۹
بازدیدها: ۲۶۹
اقا سلیمانی ماشالله خوب پیشرفت کردی.
دموت گرم
احسنت عالییییییی
فوق العاده بود
واقعا دل نشین بود
درسته شوراهامون زحمت نکشیدن، ولی زحمتی هم نکشیدن برا شورا شدن که انتظار زحمت کشیدن ازشون داشته باشیم
هر کسی ناراحته جمع کنه بره
بهر حال استکبار جهانی که برا ما شورا انتخاب نکرده
مردم انتخاب میکنن.و همون مردم هم مطالبه گر نیستن و بی تفاوت میشن.یا با لابی گری ها و …. مشکلاتی پیش میاد.شعر شما حاکی از درد جامعه است و در روستایی مث پیکوم اونقدری نظارت بر کار شورا از جانب مردم کمه که دوستان آرزوشونه شورا بشن تا بلکه از بی پولی در بیان. البته همه مث ام نیستن.ولی خب بز گر گله ای رو گر میکنه. و یک سیب خراب صندوقی رو خراب…نطر منم نشر ندین مهم نیست….شاید به مزاقتون خوش نیاد
مث اینکه خودش منتشر میشهاین کار هم خوبه و سبب خوشحالیم شد و هم براتون دردسر ساز میشه.شاید بعضی بی فرهنگ باشن و بد و بیراه بگن و براتون بده…چ بسا عزیزان که دست به شکایتشونم خوبه شاکی بشن.
نترس عزیزم ،خدا رو شکر این روزا شوراها مثل بقیه مسئولین خیلی با جنبه شدند و با خوندن اینجور شعرای طنز و انتقادی پا به پای ما میخندند، با این تفاوت که ما به بدبختیامون میخندیم و اونا به ریش ما
افسوس