شعر مادر تقدیم به مادران آسمانی

ڪاش بودی و دوباره ڪفش هایم را ڪوڪ میزدی
ڪفش ها ڪه نه دلم را ڪوڪ میزدی

از تو چه پنهان عجیب دلم گرفته است
ڪاش بودی و ڪمی دلم را چنگ میزدی

باشد قبول خاڪ سرد است این درست
دل ڪه زبان سرش نمیشود چرا میزنی

اینجا میان این همه آدم غریبه ام
هستن همه ولی تو دیگرصدایم نمیزنی

ڪاش بودی تمام عالم هستی، مادرم
تو نیستی، زندگی نیست،چرا صدایم نمیزنی

از تو چه پنهان روز مادر،دلم گرفت
هنوز مانده ام در خانه تو چرا در نمیزنی

یادش بخیر کودکی و شوق مدرسه
آنجا که روز اول مدرسه با من هق میزدی

بعد از کلاس ، شب و مشق در خانه
وای از من ، که تو چقد حرص میزدی

کاش دوباره محرم میرسید و تو
مرا با پیراهن مشکی و زنجیر دیدمیزدی

دلم دوباره هوای غذایت راکرده است
وقت پختن و ناخنک زدن که روی دستم میزدی

موقع پخت نان بود پای تنور آتشی
آن همه دود و زحمت و گرما، اما دم نمیزدی

انگشتهایت کبود شده بود،از نخ قالی
تنگی نفس امانت بریده و بود باز بندمیزدی

مادر ،صفا و معرفت است،پرازمهربانی
مادر،تلاش و زحمت است،بیصدا وپنهانی

این شعر پیش کش تمام مادرانی که دیگر بین ما نیستن ولی یادشان همیشه با ما همراه است

روحشان شاد و یادشان گرامی

جوادفاتحی پیکانیj.f.p

بازدیدها: ۲۸۵

 
اشتراگذاری
1 دیدگاه
  1. ناشناس نوشته:

    خیلی عالی بود احسنت

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.