دو شعر غدیری محسن ناصحی

به چاه می رود آن کس که رفت از بیراه
علی است راه و شبم را علی است آری ماه

به چاه گفت و غمش را به سینه ی او ریخت
علی نداشت مگر یار دیگری جز چاه

علی نه گریه نه افسوس ، یار می خواهد
ندید از من و امثال ما به غیر از آه

چه بی حیاست کسی که بگوید از حیدر
ولی دروغ ببندد به حضرتش گهگاه

بگو که روزه ی باطل گرفته مردی که
دروغ بسته به قول علی ولی اللّه

بگو به هر که نفهمیده بیعت او را
غدیر را بشناسد به عادَ مَن عاداه

__________________________________

اسلام چون کودکی بود در اول راه مانده
مانند ماهی هلالی در اول ماه مانده

خورشید امادرآمد با ماه بر منبر آمد
امروز اگر ماه کامل بر بام درگاه مانده

ظهر است و آن آبگیرش آری غدیر است و شیرش
دیگر چه باک است اگر دشت در مکر روباه مانده

گشتیم و جز او ندیدیم گشتیم و دیگر نگردید
غیر از علی هیچ کس نیست تا این زمان شاه مانده

از دشمنانش نمانده است غیر از تباهیّ و از او
هذا علیٌ کنار من کنتُ مولاه مانده

هم عادِ عاداه خوانده هم والِ والاه دیده
هرکس که بیراه رفت و هر کس به دلخواه مانده

ایراد کوتاهی ماست تقصیر گمراهی ماست
خرما اگر بر نخیل و دستی که کوتاه مانده

ما آسمان را ندیدیم تنها سلونی شنیدیم
از کوه بالا نرفتیم از ما فقط کاه مانده

بسم اللهِ سوره ی ناس قدر است و ما قدرنشناس
گوشی نماند و صدایش عمریست در چاه مانده

عصر از غدیرش گذشتیم شب شد به چاهش کشیدیم
زآن شب نمانده است چاهی زآن شب ولی آه مانده

 

برگرفته از کانال تلگرامی محسن ناصحی

بازدیدها: ۱۵۹

 
اشتراگذاری

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.