دو شعر از محسن ناصحی برای هشتم شوال، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع،پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
چه دستها که رسیده است تا بقبع از دور
که قد کشیدن زایر به قامت و قد نیست
نه صحن مانده نه ایوان نه آینه نه رواق
اگرچه خاک ، دلیل نبود مرقد نیست
همیشه حس زیارت حرم نمی خواهد
که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست
برای بودن در زیر آفتاب اینجا
میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست
((دعای سوته دلان مستجاب ، خواهد شد))
در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست
بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر
اگر به شوق ضریح آمده ، نیاید، نیست…
شاعر: محسن ناصحی
آنقدر خسته ام ، قدمم پا نمی دهد
گاهی مسیر از من عابر کلافه است
وقتی پیاده راهی این جاده می شوم
حتی برای من چمدان هم اضافه است
سنگینی سفر به بلندای جاده هاست
امّا سفر به سادگی یک اشاره است
کافی است رو به قبله سرت را تکان دهی
بال خیال وا کنی و نیمه های شب
پشت دری که بسته خودت را نشان دهی
اصلاً به شرطه ی دم در اعتنا نکن!
حس می کنم که پنجره ی رو به روی من
دارد به عمق خاطره ها باز می شود
بی آنکه شرطه ترس به جانم بیاورد
تاریخ عقده های من آغاز می شود
من ، جائیم که زهر دل کوزه را شکست
آنجائیم که مادر این چفیه سرخ ها
با شرطه های فتنه گر و ظالم آمده است
با اینکه نقطه نقطه بدن تیرخورده ، باز
تابوت روی دوش بنی هاشم آمده است
دارم برای قبر حسن شمع می برم!!
این درد از مدینه مرا برد کربلا
از کربلا کنار امامی مرا به شام
راهی شدم به بوی سَم از شام تا بقیع
جایی که دیر می رسم و زهر را امام…
از این بلا پناه به سجّاده می برم..
اینجا کمی به حال خودم فکر می کنم
جایی که فتنه دست فشرده است در گلوم
راهِ نجاتِ از خفگی شیعه بودن است
رو می کنم به مدرسه ی باقرالعلوم
آب و هوا عوض نکنم دیر می شود!
شب مانده است و هرچه که هی سعی می کنم
از لابلای پنجره ها تو نمی روم
هر قدر هم که راه مرا سد کنند ، باز
تا صبح می نشینم و از رو نمی روم
حتی شده تمام تنم شمع می شود!!
می گریم و به کوچه میایم ، هنوز هم
این کوچه جای آمد و رفت و شتابهاست
تاریخ از زمان علی باز مانده است
ما دست بسته ایم اگر ، از طنابهاست!
لعنت به شرطه ای که سبب ساز فتنه شد..
اینبار هم به آخر تشییع می رسم
تابوت روی شانه ی اهلِ تَشیُّع است
شاید به یاد مادر بی قبر این امام
این گوشه از بقیع چنین کم توقع است
بی گنبد و رواق ، حرم …دیده ام تر است
شاعر: محسن ناصحی
بازدیدها: ۱۶۲
سلاام
اون شعرت هم که اقای خلج خونده خیلی قشنگ بود..
مرا که بی قرار میکند حسن😭
قلمت مانا و ذوق شعریت برقرار