خاطرات شیرین اردوی دختران دانشجو با حجت الاسلام جعفری تا امضای تشیع سرخ

دانشجویان علوم پزشکی اصفهان اصرار داشتند یک اردوی مشهد بروند ولی دانشگاه بودجه نداشت بچه ها گفتند دانشگاه فقط اتوبوسش را که خودش دارد بدهد بقیه هزینه ها با خودمون دانشگاه قبول کرد بچه ها با خودشون دیگ و ملاغه و وسائل پخت آش نذری و….برداشتند و مشهد هم حسینیه ی اصفهانیها را گرفتند و چند روزی که مشهد بودند غالب بچه ها ملاغه به دست سرِ دیگ برای حاجتشون آش را هم می زدند

حاجتاشونم برآورده شد الآن همه شوهرهای خوب پیدا کردند

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
شوهر خوب مگر گیر کسی می آید

و چند نفر آقایی هم که همراهشون بودند مهمون سفره ی زاهدانه ی آش نذری شون بودند ولی انصافا هیچ کدوم از هزاران زائر امام رضا(علیه السلام) در اون چند روز چنین آشی گیرشون نیومد ؛ خیلی از چلو کباب و زرشک پلو با مرغ وشیشلیک و ….خوشمزه تر بود،
پنج سالی که در نهاد نمایندگی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بودم (ار ۷۳ تا ۷۸) کلا “دوران طلا و بلا” بود
هم خیلی سخت و هم خیلی شیرین .

اردوی دیگری به قم داشتیم یادش بخیر محمد احمدی قمی که البته الان دکتر است هماهنگ کرد که شهر بازی مخصوص دانشجویان باشد خب دانشجوهامون همه دختر بودند و لازم بود اختصاصی بشه ؛ در کنار زیارت حضرت معصومه(س) تفریح سالم هم لازم بود ، زیارت و سیاحت ؛ برگزار کننده نهاد نمایندگی بود ؛ برای بچه هایی که هرگز در اردوها شهر بازی اختصاصی ندیده بودند این اردو خیلی جذاب بود ، شاید به همین دلیل است که هنوز آن بچه ها که حالا دیگه بچه نیستند و بچه های زیادی دارند

و بحمدالله متخصصان و فوق تخصصهای زیادی در بین آنان است با معاون دوست داشتنی نهاد ، حاج آقا حسین خانی عزیز مرتبطند و بعد از بیست و چند سال هرسال جلسه ی مشترک دارند و در اصفهان و تهران و قم جلسات ماهانه ، این نقش محبوبیت رهبر عزیزمان در قلب جوانان دانشجو است ، یادم هست وقتی در جمع بچه ها سخن آقا را نقل کردم که در دیدار اخیرشان با ما فرمودند :
“ای کاش نام نهاد نمایندگی در دانشگاه ، نمایندگی روحانیت بود” یکی از خواهران اگر اشتباه نکنم خانم جاوید بود ، اهل شیراز ، ناراحت شد و گفت نه نه ما به عشق اسم رهبر عزیزمان آمده ایم در فعالیتهای نهاد حضور یافته ایم جالب است بدانید این خانم امضایش “سید علی خامنه ای” بود!!!

خب آن موقع که پروفایل نبود اینجوری اظهار ارادت می کردند
بد نیست بدانید خود من هم تحت تاثیر کتابهای جذاب مرحوم دکتر شریعتی بویژه کتاب “تشیع سرخ
قبل از انقلاب و سالهای آغاز انقلاب امضایم تشیع سرخ بود یعنی سرخ درست زیر تشیع قرار می گرفت. البته اسم خودم را هم زیرش می نوشتم ؛
دانشجو که بودم به توصیه ی امام یکی از استادان ضد انقلاب را از کلاس بیرون کردم و بچه ها ساعتی بعد آمدند و دسته جمعی از دانشگاه بیرونش کردیم(این جوری استاد ضد انقلاب را اخراج می کردیم)

و دیگر جرئت نکرد بیاید دانشگاه ؛ من هم با نوشته ای مسئولیت این کار را به عهده گرفتم و امضا کردم ؛ رئیس دانشکده علوم تربیتی دانشگاه اصفهان که به شدت از دستم ناراحت شده بود می گفت : “من باید تکلیفم را با این آقای غلامحسین جعفریِ تشیع سرخ مشخص کنم که بداند به حریم استادان اهانت نکند

خلاصه احضارم کردند و گفتند حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری همه را به آرامش دعوت کرده اند شما به چه مجوزی به حریم استادان اهانت کردید؟گفتم “من مقلد حضرت امام خمینی ام ایشان فرموده تو دهن استادان ضد انقلاب بزنید آقای اطمیشی خیلی هم خدا را شکر کند که اورا نزده ام فقط گفتم مرتیکه پفیوز این حرفها چیه که تو کلاس می زنی”

.الآن بیچاره دانشجوها دست از پا خطا کنند خفه شان می کنند.
الغرض می خواستم بگویم به جای پروفایل علائقمان را در امضا می گنجانیدیم
خیلی وقت ها نمی شود با علاقه ی افراد قانونی و دستوری برخورد کرد مثلا یک کسی رهبرش را دوست دارد در سالروز تولدش شیرینی می دهد برخورد کردن با او کار درستی نیست همین قدر که بگویند رهبر راضی نیست کافیه

البته عاشق کاری به این حرفها ندارد میگوید رهبر وظیفه دارد بگوید من راضی نیستم من هم دلم می خواهد شیرینی بدهم فاصله ی عشق تا عقل خیلی زیاده

عاقل به کنار جوی تا پل می جست
دیوانه ی پابرهنه از آب گذشت

عقل و قانون می گوید زیر هجده سال جبهه رفتن ممنوعه حسین فهمیده ها دست می برند تو شناسنامه هاشون تا بتونند برن جبهه این عشقه کاریش نمیشه کرد
قانون میگه از دیوار بالا رفتن زشته ولی عباس بابایی ۱۳ ساله برای این که خدمتگزار پیر زحمتکش را از مدرسه بیرون نکنند سحر از دیوار مدرسه بالا میره همه جا را تمیز می کنه و برمی گرده خونه
اینه دیگه اون موقع ۱۳ ساله ها اهم و مهم را در تزاحمات سیاسی اجتماعی تشخیص می دادند ولی حالا شیوخ العلماءهم آن را تشخیص نمی دهند نمونه ی بارزش خود من دیدید دیگه.

برگرفته از خاطرات شیرین ۸ کانال ایتا آثار جعفری

بازدیدها: ۲۴۵

 
اشتراگذاری
3 دیدگاه ها
  1. زهرا فاتحی نوشته:

    حاج آقا نظرتون در مورد ازدواج جوونی که دوره گرده و شغلش همینه.با سواد مختصر(دیپلمم نگرفته) با دختری که لیسانس و موقعیت کار هم براش هست و در واقع مشغول کاره چیه؟
    شما فرض کنید یک از همین خانومایی کاردو بردینشون و یا دانشجوهای دانشگاهتون براش خواستگاری اومده ک پسر دوره گردی هست……نظرتون در مورد ازدواجشون چیه؟؟؟؟

     
    1. علی جعفری پیکانی نوشته:

      سلام علیکم
      با عرض احترام و تشکر
      پاسخ حاج آقا غلامحسین جعفری به سوال شما:

      اگه متدین و با اخلاقه اشکالی نداره به شرطی که خانم مراقب باشه تو زندگیش از میزان تحصیلات خودش یا شوهرش حرف نزنه

       
  2. ققنوس نوشته:

    یه ضرب المثل قدیمی هست که استاده وقتی میخواست حروف را به شاگردش یاد بده ،به شاگردش میگه :((من که میگم ائف تو نگو ائف تو بگو ائف)) شاگرد که متوجه نمیشد استاد زبونش میگیره و میخواد بگه الف با صدای بلند و محکم می گفت: ائف
    ولی الحمد الله بچه هیئتیای ما اونقدر بصیرت دارند که اگر بهشونم بگن نگید الف بگید ائف اونا حرف خودشونو میزنن و میگن الف !!!!

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.