برّه های ناقلا(۲)

در حالی که بره های به ظاهر ناقلا به دست قصاب سپرده شده بودند و روانه ی کشتارگاه،اما گله اونقدر گرم اختلافاتشون بودند که خیلی هاشون اصلا نفهمیدند چه به سر منتخبین اومد
نزدیکیهای شب چوپان با ظاهری خوشحال از سودی که با فروش گوسفندهای چاق و چله نصیبش شده بود در آقل رو باز کرد و گفت،خب بالاخره چکار کنم، سهمیه ی علوفه رو به سگ بسپارم یا از بین خودتون انتخاب میکنید

همهمه ای عجیب بین گوسفندا پیش اومد ،یکی از عدالت سگ راضی تر بود تا همنوعاش و یکی هم ظاهراً هوس کرده بود خودش مسئول بشه،بعضی هم از سر نوشت ناقلاها عبرت گرفته بودند و حتی از فکر اینکه مسئول بشند پشم به تنشون سیخ میشد،اما بالاخره باز قرار بر این شد که از بین خودشون چند نفر انتخاب کنند
بزرگ و ریش سفید گوسفندا صدا زد من پیر شدم و توان قبول مسئولیت ندارم هر کی میتونه این مسئولیت بزرگ رو قبول کنه پا پیش بزاره و فرصت خدمت رو از دست نده
و باز عده ای هر کدوم به نیتی پا جلو گذاشتند
بعضی اومدند تا بالاخره این نابرابری در تقسیم علوفه رو از بین ببرند
بعضی هم مثل قبلیا هوس علوفه تازه کرده بودند،عده ای هم که همیشه آرزوی قدرت داشتند، فرصت رو مغتنم شمردند تا به آرزوشون برسند،اما جالب ترینشون راهراهی و پشمالو بودند که حتی خودشون هم نمیدونستند واسه چی اومدند
تعداد زیاد بود و گله باید چهار گوسفند از بینشون انتخاب میکردند
شب عجیبی بود،تو اون فضای پر از اختلاف و کینه هیچ کدوم از گوسفندا نمیتونستند درست تصمیم بگیرند،از طرفی هم تصمیم اشتباه حاصلی نداشت جز گرسنگی
بزرگ گوسفندا که تا اون موقه حرفی نزده بود چرا که میدونست اگه چیزی بگه هر اتفاقی بیفته کاسه کوزه ها سرش شکسته میشه بالاخره مجبور شد سکوتش رو بشکنه بنابر این نگاهی به نامزدا انداخت و گفت امیدوارم بدونید واسه چی قبول مسئولیت کردید،اگر واسه علف تازه اومدید قصاب رو فراموش نکنید و اگر هم برای قدرت اومدید بدونید قدرتی بالاتر از محبوبیت نیست اما اگر مسئولانه برای حل مشکل اومدید خوش اومدید چرا که علف و محبوبیت و قدرت رو یکجا بدست اوردید
راهراهی و پشمالو آروم آروم خودشون رو وسط گله پنهان کردند و ظاهرا این عطا رو به لقاش بخشیدند
بعضی از نامزدا هم به فکر فرو رفته بودند و دو دل شده بودند
ریش سفید نگاهی به بقیه گله انداخت و گفت اختلافات و کوچکی و بزرگی رو کنار بگذارید و فقط به این فکر کنید که کسانی رو که انتخاب میکنید قراره صبح به صبح سهمیه علوفه و غذاتون بهشون سپرده بشه،این رو گفت و ساکت شد
اما برعکسِ سکوت ریش سفید این گله بود که پر از همهمه شد و هرکدوم با دنیایی از تردید مشغول انتخاب شدند……..

بازدیدها: ۲۸۱

 
اشتراگذاری
12 دیدگاه ها
  1. ناشناس نوشته:

    احسنت چقدر این داستان با واقعیت‌های امروز پیکان همخوانی دارد

     
  2. جغوربغور نوشته:

    قیمت گوشت گوسفند امروز چند؟
    بره چند؟
    کله پاچه چند؟
    جیگر گوسفند چند؟

     
  3. نسیم بهاری نوشته:

    بارکلا

     
  4. ناشناس نوشته:

    امیدوارم بره های مسئولیت پذیر انتخاب کنیم با عشق به خدمت نه عشق علف و قدرت

     
  5. پیکانی محسن نوشته:

    انگاری این بره ناقلا حالا حالاها ادامه داره.بارک الله خوب بود. دمت گرم رسول آقا .

     
  6. ناشناس نوشته:

    این بره های ناقلا باید برای رسیدن به هدفشون یه گروه راه بیندازند با اسم دهن پر کن بعد چهار تا آدم ریاستیم که ظاهرالصلاح هستند وخبر هیچی ندارند بیارن تو گروه وبعد به هدفشان برسند

     
  7. ناشناس نوشته:

    بره ناقلای ۱ رو کجا گفتی که این دو میشه؟ اونم بخونیم قشنگ بود.

     
  8. شریفی نوشته:

    قلمت ماندگار .تایپت پاینده😁😁😁

     
  9. ناشناس نوشته:
  10. رضا نوشته:

    زنده باد اقا رسول …..😄😄
    ناز قلمت .‌‌‌‌‌….

     
  11. محمدرضا نوشته:

    سلام اقا رسول
    این داستان بره ناقلا خیلی جالبه و هر کس میتونه هر مدلی ک دوست داره برداشت کنه اما جالبه ک همه ما بلافاصله این داستان را ربط میدیم ب روزگار پیکوم ک متاسفانه داستان بره ناقلا خیلی وقته داره در موردش تکرار میشه از داستان زمانی که پیکوم شهر پر بود از اثار باستانی تا حالا که داستان زمین های میلیاردی شروع شده و تو اکثر موارد چنتا بره ناقلا بیشتر دست اندر کار نبودن شما با داستانت همه این اتفاق ها را یک بار دیگه برامون مرور کردی خلاصه موفق باشی و ناز قلمت

     
  12. ناشناس نوشته:

    هان خودیش

     

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.